Friday, June 12, 2009

Ok the election's over


Time to talk about more awesome stuff....



LIKE BLOODY FUCKING GORE!!!!!!!!!!! YES YES YES YES!!!
AHAHAHAHAHAHAHA! <3



Awesome.     -_-

Thursday, June 11, 2009

Tuesday, June 9, 2009

موج سبز یا تخلیه روانی؟


امروزه در کشورمان با صحنه های عجیبی روبرو میشویم. در مملکتی که حتی تا چندی پیش به مو و روسری مردم اشکال میگرفتند و محدودیتهای بیشماری قایل میشدند، شاهد مراسم خیابانی شادی و رقص و طرب میباشیم. جوانان (و تقریبا فقط جوانان) با دستبندها، هدبندها، روسری ها و مانتوهایی به رنگ سبز جلوی اتومبیلهای در حال رفت و آمد را میگیرند و با فریاد "موسوی! موسوی!" به آنان نظر و رای خود را قاطعانه اعلام میکنند. با خودم فکر کردم با اینکه این صحنه ها بسیار جالب و کم نظیر (حداقل در ایران کنونی) میباشد، اما احساس میکنم که چنین اتفاقها و جنبش های جوانان را قبلا جایی دیده ام و نه فقط یکی دوبار بلکه ده ها بار. آه بله، هرگاه تیم ملی فوتبال ایران یک مسابقه مهم را برنده میشد یا به مرحله بالاتر صعود میکرد یا چهارشنبه سوری های هر سال که حتی نیروهای انتظامی نیز نمیتوانند جلوی تلاطم و مراسم جوانان را بگیرند. آیا خیلی از این مراسم و جشن های کارنیوالی بهانه ای اند که جوانان سرکوب شده ایرانی وجود پر انرژی خود را به دولتمردان نشان داده و به این طرز عقده ها و کمبودهای اجتماعی خویش را حتی برای یکی دو روز هم که شده جبران و تراوش کنند و آیا این "موج سبز" نیز جزوی از این برون دهی کمبودهاست یا واقعا مردم اینقدر ایمان به آقای میرحسین موسوی دارند؟ چرا؟
از یکی از همکاران بانکی که در آن مشغول به کارم و شنیدم که طرفدار سر و سخت آقای موسوی است پرسیدم: آیا به موسوی رای میدهید؟ گفت: بله! حتما! گفتم: چرا؟ گفت: چون تنها راه نجات مملکت اوست! کس دیگری نمیتواند این کار را انجام دهد! گفتم: اگر علاقه به اصلاح طلبی دارید آیا به گزینه دیگر خود یعنی آقای کروبی هم توجهی کرده اید؟
نیشخندی زد و گفت: گرفتی مارو؟ کروبی دیگه کی بود؟ یه آخوند مثل بقیه آخوندها! گفتم: مگر همین آقای موسوی که همگی حاضرید جان خود را برایش بدهید و ناگهان تبدیل به نظام تبلیغاتی او شده اید بخاطر اینکه آقای خاتمی حمایت کننده اوست از او دفاع نمی کنید؟ گفت: آخر خاتمی فرغ دارد. گفتم: چه فرغی؟ اگر فقط درباره آخوند بودن کسی صحبت می کنید پس فرغی ندارد. هر دو ابا می پوشند و عمامه بر سر دارند و باور های عمیق مذهبی - اسلامی دارند. آیا این تعریف آخوند نیست؟
کمی فکر کرد با خود و گفت: برنامه اقتصادی موسوی میتواند کشور را از بدبختی و تورم نجات دهد! آزادی سخن و انحلال گشت های ارشاد را بهمراه خواهد داشت و مانند زمان آقای خاتمی کشورمان دوباره جانی تازه به خود می گیرد. گفتم: آیا شما اصلا از برنامه های آقای کروبی خبر دارید که شاید او هم قصدش از برنامه های متعددی که بارها و بارها در روزنامه ها و برنامه های خود اعلام کرده همین موارد است که شما فرمودید و خیلی بیشتر؟ توسعه سرمایه گذاری داخلی و خارجی، دفاع مسلم از حقوق زنان، دفاع کامل از حقوق دانشجویی و آزادی زندانیان سیاسی که بی مورد بازداشت شده اند، برنامه سهام نفت و سرمایه دار کردن مردم از حق مسلم خود که تنها شعارهای انرژی هسته ای نمیباشد، رعایت کامل حقوق بشر، مبارزه با دخالت و دست درازی ارگانهای دولتی در همه امور کشور و ناموس و زندگی مردم، اصلاح قانون اساسی کشور برای تطابق بهتر با قوانین دمکراتیک و تجاری بین المللی، رفع تبعیض بین ادیان و فرهنگها و رفع محدودیت برای اقوام و اقشار اقلیت در استفاده از امکانات دولتی و غیر دولتی. آیا می دانید که آقای کروبی اولین شخصی است در تاریخ ایران که یک زن رابعنوان یکی از وزیران نخست خود انتخاب کرده؟ در این بیست سال که آقای موسوی غایب بودند و به اینهمه جنجال و شکنجه ها و اعدام ها و بد اخلاقی های کشور های غربی و شرقی و تحریم ها هیچ پاسخی ندادند چگونه ناگهان غیرتمند شده و وارد عرصه انتخابات شدند؟؟ در همین 20 سال که آقای کروبی با جان و روح خود و به خطر انداختن تمام سوابق خود در انقلاب سعی در طرفداری و آزاد سازی زندانیان سیاسی و خوستار رعایت حقوق دانشجویان ستاره دار شدند؟؟ آیا به این نکته ظریف دقت کرده اید که چرا پستر ها و برگه های چسبانده شده بر دیوارها و بنرهای تبلیغاتی مخصوص آقای کروبی همگی پاره شده اند و از بین رفته اند در حالی که پستر های متعدد تبلیغاتی آقای موسوی و احمدی نژاد هیچ گونه دستی نخورده اند؟ آیا این است نتیجه طرفداری آقای کروبی از آقای موسوی و آیا اگر بخواهیم عمیق تر و بدبینانه بنگریم آیا این است رفتار طرفداران بی دقت و بی فکر موسوی که در کنار طرفداران کروبی فریاد می زنند: "کروبی! موسوی! اتحاد! اتحاد!" یا حتی بدبینانه تر از این: آیا پشت پرده ای ها آقای موسوی را بجای آقای احمدی نژاد انتخاب کرده اند و ایمان دارند که او راه آقای احمدی نژاد را دنبال خواهد کرد پس راه انتخابات را برای او مساعد و راحت و تبدیل به یک مد و اقدام کورکورانه کرده اند؟"
ناگهان تعجب کرد. چرا اینگونه زنان و دختران با این بیتابی و حرارت طرفدار کاندیدایی نیستند که وزیر خود را برای اولین بار در تاریخ ایران یک زن انتخاب کرده و طرفدار کسی هستند که نه از حقوق بشر سخنی به میان آورده و اصلا درباره حقوق این قشر مهم سخنی نگفته؟ او فقط می گوید اوضاع اقتصاد خراب است و باید اصلاح گردد. خوب آفرین بر شما! اما بقیه امور کشور چه شد!؟
در همین وقت بود که او حرفی را زد که بنظر من باید از همان اول می زد و مطمئنم که خیلی دیگر از طرفداران "موج سبز" نیز همین جواب را خواهند داشت: "این همه مردم که نمیتوانند اشتباه کنند! حتما بهترین انتخاب است که همه طرفدارش هستند! کروبی رای نمی آورد. چرا رای خودم را حرام کنم؟" و همین بود جمله سرنوشت ساز.
متاسفانه ما ایرانیان کم پیش می آید که نظر شخصی داشته باشیم. عادت داریم دنباله روی یک "موج" برویم و تبدیل به یک ماهی در حال شنا بر خلاف جهت رودخانه نشویم. کارل مارکس میگوید: "ما نباید ناخودآگاه و بدون تفکر پیرو یک سلسله مراتب شویم." آیا اینگونه پیروی بی چون و چرا و برای اینکه "بقیه هم دارند این کار را انجام میدهند" مانند نوعی راه پیمایی دسته ای مرغان به سوی سلاخ خانه نمی باشد؟ البته و صد البته که بسیاری هم با بررسی کامل و دقیق برنامه های کاندیدا های مختلف به این نتیجه رسیده اند که آقای موسوی بهترین انتخاب است و دیگران نیز موظف هستند که به انتخاب آنان احترام بگذارند. اما به آنهایی که فقط بخاطر "تخلیه عقده ها" یا به بهانه ایجاد یک فضای نیمه آزاد کاذب فقط برای یکی دو هفته هم که شده اینگونه هیاهو و طرفداری های مشتعل راه انداخته اند باید عرض تاسف کنم. آنها فقط همین یکی دو شب به اینگونه شلوغی ها می پردازند و پس از انتخاب کاندید مورد نظر خود، کناره میگیرند و به انتظار پیش آمد دیگری برای ایجاد هیاهو به کمین می نشینند بدون توجه به اینکه چه کسی بر روی کار آمد. اگر هم کاندید منتخب آنها به هیچ کدام از وعده های خود عمل نکند شکایت نمیکنند و اینگونه به خیابانها نمی ریزند و از آنها بپرسند که چی شد می گویند "ما که به ایشان رای ندادیم!!"
از همه خواهش میکنم که در این چند روز بافیمانده تا انتخابات با مطالعه درست و دقیق برنامه های همگی کاندیداها با عقل و درایت و نظر شخصی خود رای را به صندوق بیاندازید و برای "مد پرستی" و پیروی از یک "موج" آینده خود را به خطر نیاندارید. 
اینجانب شخصا پس از تحقیق و مطالعه فراوان در مورد همگی کاندیداها، شخصی غیر از آقای میرحسین موسوی را انتخاب کردم. نه بخاطر اینکه بخواهم "ضد کلیشه" و "ضد موج" باشم. بلکه برای اینکه "نظر شخصی" خود را با تفکر و درایت خود بکار گیرم و آینده مملکت خود را به دست کسی که بتواند تا 4 سال دیگر آنرا به بهترین نحو از همه نظر (اقتصاد، حقوق مساوی، حقوق بشر، روابطخارجی، توسعه امور اجتماعی و فرهنگی و قانونی و غیره)اداره کند بسپارم.
آیا همین 30 سال پیش نبود که همینگونه از روی پیروی از نوعی موج و احساسات تو خالی و وعده های توهم زا مردم به خیابانها ریختند و شعار دادند و شلوغ و هلهله کردند که اکنون در این اوضاع بسرمیبریم؟!؟


متشکرم

Thursday, May 21, 2009

A taste of What's to come in Termie's new Concept Album


My dead body weighing down your troll husk
Barely striding not to sink in the mud
Legs unsure and Enemy on tail You suffer
Buried deep withing Jerusalem's soil your treasure

Keep your veil on in the narrow streets
Worshipped corpses raining under your skin
Flay and Float  for miseries untold
I am the harbinger of your sorrow

Murder Maker!
Mayhem Master!
Bloody Heretic!
perverted savior!

I Am Scum!
I Am Shit!
I Am Fucked up like your innocence!

Friday, May 15, 2009

Falling in Love with a stranger inside an elevator / Art


Sometimes the faintest spark in the most unlikely of places could change your world. Even if it's for a few seconds, hours or even days. maybe years. 
You could look at someone and say "She is the one foe me. I just know it. I can feel it in my guts." And then you'll never ever see her again in your life. So what is this "Spark"? is it just a dillusion? is it lust? Is it what we've been taught to feel from movies and soap operas? 
Each time we turn away from a path our guts tell us to follow, we burn down a tree of what could have been and all its branches. Or is there any such tree at all? Do we simply jump from the tree which we burn to another tree, also bearing several endless branches? Is there such a thing as destiny which, like a red cotton string, follows a riggid path like an intestine among these beanches, telling us whhen to jump and when to keep going?
Then we are not much more influential on our own lives as insects are. Insects make choices too and to them, it would seem like their choices are the most important in the world. influenced by our surroundings, we digest the problem and come up with a reasonable (based on how our brain works) solution.
So how different are you from a cockroach or an ant? How are any of us any better than any of the other living organisms in this world? 
My answer? We are onyl different because we We create things for pleasure. We make music, we draw paintings, we create dazzling fireworks to show our appreciation of humanity. Art. We live for enjoyment of art.
Not for God. Not for a pre-determined purpose. Not just for passing on our DNA. Not for eating, fucking or money. We live to enjoy. That is the principal of life in my opinion. 
When you create something which creates enjoyment both for you and your kind, you have created art. Therefore art has no boundaries. There is only one definition for art: What makes the human race Enjoy.

Saturday, May 9, 2009

Blue Jeans & Cocaine


...Still don't know what love means.