Thursday, December 31, 2009

گریه

صدای پرواز بالهایم را
سکوت تیره ی باران گرفت
و کبوترها گم شدند در مرواریدهای سیاه
فراتر از چشم ماه و چشم زهره

اندر خم کوچه ی دور از هم زبانان
نفس هایم گم شدند و فردایم ناپدید شد
شاید روزی دیگر سر از نهان زند
این آرمیده ی بی سخن بی نشان

در ظلمت بسی سپیدیست، گهی در شب
در کنار گوشه ی نگاهم زمزمه ی طلوع میکند
از زیر کرسی گرم و ابرهای ابریشمی
گاهی مهتاب بدون فریاد صدا میکند

در حیاط خانه ای بی حیاط
در صفای خانه ای بی صفا
پشت اخمها و لبخند های آفت دار
شاید اشکی و دو از روح روان شود به شیار جوی آب کوچه

تخت طاووس و شکوفه را فراموش کرده ام
شاید که فردایم ز دیروز پر شود
رنگها را رویت و نور را لمس میکنم
...و میدانم بدون قرمز، آبی گریه خواهد کرد

Friday, December 25, 2009

Monday, December 14, 2009

Duh!


God Doesn't fuck us. He doesn't really need to.
He just hands us the Dildo and lets us do it to ourselves.
And then he watches and records it for further viewing pleasure.
God probably runs a Porno industry.
Wonder who he sells the goods to though... hmm... other gods?
The milky way probably came to existence when he ran out of napkins while watching the stuff.

Tuesday, December 1, 2009

>_>

We are the afflicted
The Fallen
And the Wounded.
We are born into seperateness.
suffering.
and eternal longing.
our salvation lies not in the things of this world
but that is where we seek it.
for to do otherwise would tank the economy,
and then we'd be really screwed.